معنی از انبیا

لغت نامه دهخدا

انبیا

انبیا. [اَم ْ] (از ع، اِ) ج ِ نبی ٔ. پیغمبران و وخشوران. (ناظم الاطباء).ج ِ نبی ّ:
با معجز انبیا چه باشد
زراقی و بازی دوالک ؟
ابوالفرج رونی.
لا را ز لات بازندانی به کوی دین
گر بی چراغ عقل روی راه انبیا.
خاقانی.
بجایی که دهشت خورند انبیا
توعذر گنه را چه داری بیا.
(بوستان).
گر بمحشر خطاب قهر کنند
انبیا را چه جای معذرتست ؟
(گلستان).
خداوندا بدان تشریف و عزت
که دادی انبیا و اولیا را.
سعدی.
- خاتم انبیا، خاتم الانبیاء. محمد (ص): از آن پیغمبران... همچنین رفته است از روزگار آدم... تا خاتم انبیا. (کلیله و دمنه).
- ختم انبیا، خاتم انبیاء:
غیر از علی که لایق پیغمبری بدی
گر خواجه ٔ رسل نبدی ختم انبیا.
سعدی.

فرهنگ عمید

انبیا

نَبِیّ
بیست‌ویکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۲ آیه،
* انبیای اولوالعزم: پیغمبرانی که صاحب کتاب و شریعت مستقل بودند (نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، و محمد)، پیغمبران مرسل،


صدرالوری

سرآفرینش، بزرگ جهان،
خاتم انبیا،


خاتم الانبیا

از عنوان‌های پیامبر اسلام، خاتم انبیا، خاتم رسل،


زبور

کتاب آسمانی داوود (از انبیا و پادشاهان بنی‌اسرائیل)، مزامیر،

فرهنگ فارسی هوشیار

انبیا

جمع نبی پیغمبران وخشوران.


انبیا ء

(تک: نبی) پیامبران و خشوران جمع نبی پیغمبران وخشوران.


پرورش آموخته

(صفت) پرورش یافته جمع: پرورش آموختگان انبیا و اولیا، شاعران گویندگان.

حل جدول

واژه پیشنهادی

گویش مازندرانی

موافق خون

کسی که در تعزیه شبیه هریک از انبیا، اولیا، امامان و خاندان...

معادل ابجد

از انبیا

72

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری